معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

مسافرت قبل از سال 1391 و ماجراي چهارشنبه سوري

         عزيزان دل ، جاتون خالي ، آخرسال 1390 يك دفعه يك مسافرت كاري براي من و معين كوچولو پيش اومد حسابي جاتون خالي بود ولي خيلي يك دفعه اي بود مثلا امروز فهميدم كه بايد بريم مسافرت و فرداش به راه افتاديم . مسافرت كاملا فشرده اي بود ، جاتون خالي . به عزيز و آقاجون هيچي نگفتيم كه مي خوايم بيايم تهران ،من و معين با قطار رفتيم تهران ، صبح وقتي عزيز ، مارو ديد حسابي تعجب كرده بود حتي يك درصد هم احتمال نمي دادن كه ما بريم تهران ، خيلي خوشحال شدن ، آقاجون و خاله ها و عمو حسين و نازنين و محمد امين ، حسابي از ما پذيرايي كردن، معين هم خيلي به خونه خاله اكرم علاقه داشت همش مي گفت اونجا باشيم . ...
29 اسفند 1390

خاطرات هفته های گذشته

سلام , خدمت دوستان عزیز , خیلی وقت بود که به وبلاگ قندعسلم سر نزده بودم حالا تا جایی که یادم باشه خاطرات این چند وقت رو می نویسم : بالاخره بخیه های معین کوچولو رو کشیدیم و چون بابا رضا بهش قول داده بود که اگه پسر خوبی باشه واست سه چرخه می خرم براش یه سه چرخه قشنگ و قرمز رنگ خرید معین خیلی خوشش اومد و حسابی سرگرمش شده بود توی دورانی که مریض بود خیلی به تلویزیون و سی دی های کارتونی علاقه مند شد که دیگه داشت زیاده روی می کرد واسه همین بابارضا تحرمیش کرد دیگه اینکه به سرزمین عجایب رفتیم و حسابی جاتون خالی بود با محمد جواد و عمو حسن رفتیم و کلی بهمون خوش گذشت ماشین برقی&zw...
27 اسفند 1390

بازی های جدید معین کوچولو

بازی هایی که خیلی سرگرمش میکنه   یکی ماشین بازیه که خیلی علاقه داره یکی دیگه مغازه بازی , همش دوست داره ما رو ببره مغازه ( توی خونه ) و واسه مون سک سک ,‌خوراکی و اسباب بازی بخره یکی دیگه خاله بازی , میگه تو , بچه من باش و با من یا بابا رضا حسابی بازی می کنه که هلاک میشیم یکی دیگه هیئت بازی , یعنی طبل بر می داره و شروع می کنه به خوندن , ای وای حسین ما را         هیهات تشنه کشتن           غریب کربلا را             هیهات سر بریدن یا اینکه : بر مشامم...
6 اسفند 1390
1